ز گهواره تا گور، دانش جويي

آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
  • نویسنده :
  • شنبه 26 مهر 1393 ساعت: 8:18
  • بازدید: 246
  • زندگي دانشجويي، مثل يك آزمايشگاه 4 ساله است؛ مهم است كه اين روزها را چطور بگذراني؛ به ويژه تو، تازه وارد عزيز!

     

    اگر بخواهيد زندگي دانشجويي را فقط با درس‌خواندن پر كنيد، پس از پايان اين عمر كوتاه مي‌فهميد چه كلاهي سرتان رفته. در حقيقت دانشگاه در زندگي آدم چيزي غير از صد و چهل و خرده‌اي واحد است كه بايد آنها را گذراند و از شرشان راحت شد. اينجا جايي است كه 4 سال وقت به تو هديه مي‌كنند كه اگر دانشجو نمي‌شدي آن را نداشتي؛ بايد مي‌رفتي سربازي يا سراغ يك كسب‌ و كار آبرومندانه.

    اما حالا با دانشجوشدن دست‌كم 4 سال وقت داري كه به خودت برسي. وقتي دانشجو هستي وقت پيدا مي‌كني رمان بخواني، سينما بروي، تمام مجلات و روزنامه‌ها را بجوي و خلاصه اينكه مي‌تواني كارهايي را كه در زمان غيردانشجويي يا وقتش نيست يا حسش، انجام بدهي. پس اين 4 سال را زندگي كنيد اما به 140 واحد هم فكر كنيد.

    دانشجو درس هم مي‌خواند

      خيلي نامردي است كه اول كار باز شروع كنيم از درس و اينها حرف‌زدن، اما فكر مي‌كنم اين‌حرف‌ها آن‌قدر مهم است كه نگفتن‌اش خيلي نامردي بزرگ‌تري است.

    خيلي‌ها 4 سال تمام مي‌آيند دانشگاه و آخرسر هم متوجه تفاوت دبيرستان و دانشگاه نمي‌شوند. دانشگاه 2 لايه دارد؛ لايه‌ اول كاملا مثل دبيرستان است؛ معلمي كه با گچ روي تخته مي‌نويسد، تويي كه از نوشته‌هايش كپي برمي‌داري و ميان‌ترم و پايان‌ترم و نمره‌اي كه به كارنامه مي‌رود.

    اما لايه دوم بر خلاف لايه اول، يك تجربه بكر و منحصر به فرد خواهد بود كه همه‌چيزش دست خودتان است. مهم‌ترين چيزهايي كه لايه‌ دوم يادتان خواهد داد اين است كه چطوري دنبال چيزهاي مهم و به دردبخور بايد گشت... لايه دوم كشف‌كردني است. اين را هم بدانيد كه هر رشته اي، قلق خاص خودش را دارد.

    مهندسي، علوم پايه

      تمرين كنيد، خيلي زياد. اين توصيه ويژه دانشجوهاي مهندسي و  علوم پايه است كه اگر تمرين حل نكنند، چيزي از درس‌هايشان نمي‌فهمند. پس لطفا تمرين حل‌كردن را جدي بگيريد؛ تمرين‌هايي كه استاد مي‌دهد و حل‌كردن‌شان واجب است. اما اگر وقت اضافي پيدا كرديد، مثال‌هاي حل شده كتاب يا جزوه استاد را هم دوباره حل كنيد. خيلي وقت‌ها همين مثال‌هاي حل شده ـ حتي با همان عددها ـ سؤال‌ پايان ترم شما خواهند بود.

      كلاس حل تمرين را جدي بگيريد. بازهم توصيه‌اي به مهندس‌هاي آينده؛ كلاس‌هاي حل تمرين را حداقل در ترم‌ اول و دوم از دست ندهيد. جدا از اينكه مسئله حل‌كردن اساس درس‌هاي مهندسي است، سؤال‌هاي كلاس حل تمرين هم بهترين نامزدهاي سؤال‌هاي امتحاني هستند. باتوجه به اينكه خيلي از اساتيد حل تمرين، وظيفه تصحيح‌كردن برگه‌ها و دادن نمره‌ها را دارند، دوستي با آنها مي‌تواند به مراتب‌ سودمندتر از پاچه‌خاري استادها باشد.

      با هم درس بخوانيد. در دانشگاه تنهايي درس خواندن سخت است. درس‌ها زيادند و حوصله‌تان سر مي‌رود. علاوه بر اين، درس‌ها گوشه و كنار زياد دارند و همه اين گوشه و كنارها را فقط وقتي مي‌توان ديد و دانست كه چند نفري دور هم جمع شويد و بريزيد سر درس.

      اول جزوه، بعد كتاب. آقا هركسي از روي كتاب درس بخواند بسيار كار اشتباهي كرده، هر كس هم كه كتاب درسي‌اش را نخواند، باز هم بسيار اشتباه كرده.

    علوم انساني

      پاس‌كردن درس‌هاي علوم انساني كاري ندارد؛ همه‌شان شب‌امتحاني‌اند و با يك جزوه يا كتاب، قضيه حل مي‌شود. البته بعضي استادها سختگيرتر هستند اما در مجموع بيشتر درس‌ها را مثل باقلوا مي‌شود پاس كرد. موفقيت در رشته‌هاي علوم انساني اما ماجراي ديگري دارد؛ موفقيت در علوم انساني يعني مطالعه زياد. ليسانس گرفتن فقط به درد قاب‌كردن مدرك مي‌خورد كه آن هم امكان‌پذير نيست چون كسي حال و حوصله‌اش را ندارد.
      در علوم انساني بينش مهم‌تر از دانش است.

    به همين خاطر بايد هميشه دنبال استادان باشيد كه به شما بينش بدهند. بايد روش درست نگاه‌كردن به موضوعات را ياد بگيريد و اين كار با درس خواندن و مطالعه زياد به دست نمي‌آيد؛ فكركردن و پرسيدن مي‌خواهد.

      علوم انساني همان طور كه از نامشان پيداست با آدم‌ها سر و كار دارند. اگر سرتان توي لاك خودتان باشد، بچه‌مثبت‌بازي دربياوريد و همه‌اش دنبال اين باشيد كه درس بخوانيد، احتمالا به جايي نمي‌رسيد. آزمايشگاه درس‌هايتان جامعه‌اي است كه داريد در آن زندگي مي‌كنيد. بايد مرتب در آن غوطه بخوريد و با آدم‌ها و رفتارها و رسم‌ و رسوم‌اش آشنا بشويد.

    پزشكي

      علوم‌ پايه را جدي بگيريد. ترم‌هاي اول، درس‌هايي داريد كه تحت عنوان كلي «علوم پايه» شناخته مي‌شوند. اين درس‌ها كه غالبا خشك و اعصاب خردكن هستند، آدم را ياد دبيرستان مي‌اندازند. اما دقت كنيد كه اين درس‌ها- همان‌طور كه از اسمشان پيداست - «پايه»اي براي درس‌هاي تخصصي هستند. به هر حال، اگر دروس پايه را خوب نگذرانده باشيد، بعدها در دروس تخصصي هم پدرتان درمي‌آيد و از شيريني آنها هيچ نمي‌فهميد.

      تست بزنيد؛ نمونه سؤال، نمونه سؤال، نمونه سؤال. 3بار براي اتمام حجت! خجالت هم ندارد؛ بالاخره هر دانشمند و نابغه‌اي نياز به نمره دارد! يكي از راه‌هاي مهم نمره آوردن هم آشنايي با نمونه سؤال‌هاي امتحانات قبلي آن درس و استاد است. گرچه اين قضيه، رشته به رشته و  درس به درس و استاد به استاد كم و زياد دارد اما سوخت و سوز ندارد.

    جايي غير از خانه پدري...

    اسمش اصلا رويش نيست و اگر بخواهيد فقط براي خوابيدن سراغش برويد، احتمالا از زندگي‌تان خير لازم را نمي‌بينيد. در مقايسه با يك خانه شخصي پدر و مادر‌دار، خوبي‌هايي دارد و بدي‌هايي كه بدي‌هايش را به راحتي مي‌شود به چالش تبديل كرد و از برطرف‌كردن‌شان كلي چيز ياد گرفت.

    اما ماندن بيش از حد (بعد از ليسانس يا فوق‌ليسانس) در آن توصيه نمي‌شود مگر اينكه قصد دانشمند‌شدن داشته باشيد. بالاخره سرپناه و غذاي مفت در درازمدت تاثير خودش را مي‌گذارد. اينها مال بعد است اما فعلا خواندن اين چند نكته ضرري ندارد:

    مواد لازم براي زنده ماندن طولاني

    هتل كه نيامده‌ايد! اتاقي كه روز اول تحويــل‌تان مي‌دهــند، معــمولا غـير از سفت‌كاري و فونداسيون و موكت و تشك ابري و بقاياي تمدن گذشته روي كف و ديوارها و - اگر شانس بياوريد - كمد و ميز، احتمالا چيز ديگري ندارد؛ بعضي چيزها را مجبوريد خودتان جفت و جور كنيد. دربـاره اجنـاس و كــالاهاي عمومي هم بايد با بقيه هم‌اتاقي‌ها به توافق برسيد؛ پيوند اخوت كه نبسته‌ايد! در بهترين و عاشقانه‌ترين حالت بعد از3-2 سال جمعتان به‌هم مي‌‌خورد و آن موقع، تقسيم قابلمه يا اتو به 5 قسمت مساوي، كار چندان آساني نيست.

    بي‌تفاوت نباشيد اما خيلي هم سخت نگيريد. اگر بي‌تفاوتيد و فكر مي‌‌كنيد كه آبتان توي جوب هم مي‌رود، بدانيد كه رادياتور را در سفر بايد شناخت و آدم‌ها را زير سقف؛ يعني هيچ تضميني وجود ندارد كه حتي فابريك‌ترين دوست‌تان، هم‌اتاقي خوبي از آب دربيايد. فرقش درست مثل فرق يك آدم خوب و يك همسر مناسب است. زندگي مشترك در هر سطحي، يك حداقلي از رشد و شعور اجتماعي و مسئوليت‌پذيري مي‌خواهد كه خيلي‌ها به‌رغم دك و پز و بعضي جذابيت‌هاي شخصيتي - بي‌تعارف - فاقدش هستند.

    اما اگر خيلي سخت مي‌گيريد، احتمالا خودتان كمي تا قسمتي جزو همين دسته‌ايد! باور كنيد آدم‌ها آن‌قدرها هم كه قيافه‌شان مي‌گويد با هم فرق اساسي و لاعلاج ندارند؛ همه هم‌سن‌ و سال‌هاي شما، يك چيزهايي دارند و مي‌‌خواهند به يك چيزهايي برسند و اگر اين وسط وجود بقيه را هم لحاظ كنند، زندگي‌كردن با آنها زير يك سقف، زياد كار سختي نيست.

    هيچ فرضيه ثابت‌شده‌اي درباره آينده هم‌اتاق شدن با همشهري يا هم‌رشته‌اي وجود ندارد؛ تنها توصيه جزئي‌تري كه شايد بشود كرد اين است كه از هم‌اتاق شدن با سال‌بالايي‌‌ها - مخصوصا در ترم‌هاي اول - ترجيحا خودداري كنيد. خيلي‌هاشان هر از گاهي پالس‌هاي حكيمانه‌اي درباره زندگي از خودشان ساطع مي‌كنند كه يا واقعي نيست يا مال 3-2 فصل جلوتر است و معمولا شنيدن‌شان فقط ذهن را مشوش مي‌كند.

    اگر از خوابگاه، مجهز به قابليت درست‌كردن نيمرو بيرون نياييد، تا ابد مجهز به همين قابليت باقي خواهيد ماند. آشپزي را مي‌‌توانيد با تلاش براي قابل خوردن‌كردن غذاهاي خوابگاه شروع كنيد. بعضي از اين غذاها را مي‌شود تغيير كاربري داد و با كمي حرارت و افزودني‌‌هاي ساده‌اي مثل رب‌گوجه به چيزهايي تبديل كرد كه مامان آدم را جلوي چشمش بياورند.

     وقتي در اين مرحله استاد شديد و توانستيد كاري كنيد كه چيزي از كباب كوبيده و مرغ خوابگاه نماند، كنجكاوي‌تان هم براي آزمايش بقيه قابليت‌هاي اين رشته، آن‌قدر زياد شده كه رسما دست به پخت ماكاروني يا برنج بزنيد و از ساندويچ‌خواري جمعه‌ها دست برداريد. خوابگاهي گرسنه، چيز زيادي از كيفيت نمي‌فهمد و اين بهترين فرصت براي آزمون و خطا و تبديل برنج طارم به شفته و آش و كربن 12 و ساير تركيبات آلي و البته نهايتا يك پلوي باكيفيت است.

    حساب، حساب است و كاكا برادر و هم‌‌اتاقي كوچك‌تر از كاكا؛ اين يعني بيشتر از يك هفته نمي‌شود با «نوش‌جان» و «قابلي نداشت» و «باعث افتخار ماست» سر كرد. زندگي- حتي خوابگاهي‌اش - خرج دارد و پول - مخصوصا براي يك دانشجو - كلا با علف خرس متفاوت است. اگر اتاقتان از نظر مسئوليت‌پذيري و وضع مالي يكدست از آب درآمده و وجدان‌ها و حافظه‌ها خوب كار مي‌‌كند كه چه بهتر. احتمالا بدون چوب خط و با سيستم مرامي مي‌توانيد مدت‌ها با هم زندگي كنيد كه صفايش هم بيشتر است؛ به شرطي كه جنبه داشته باشيد و اگر موقع خواب جمع زديد و ديديد ماه گذشته جمعا هزارتومان بيشتر از بقيه خرج اتاق كرده‌ايد اما طي هيچ مراسمي از شما تقدير نشده، احساس ضرر نكنيد.

    البته تجربه نشان داده كه اين سيستم در ترم‌هاي اول معمولا جواب نمي‌دهد و اگر هم مدتي اجرا شود در نهايت يك نفر احساس مي‌كند كه در حقش ظلم و از صداقت‌اش سوءاستفاده شده.

    به اين ترتيب، بقيه يك روز صبح، بلند مي‌شوند و مي‌بينند يك كاغذ با n+1 ستون و تعدادي عدد مثبت و منفي روي در كمد جا خوش كرده و زيرش هم احتراما از بقيه تقاضا شده اگر چيز تازه‌اي براي اتاق مي‌خرند، توي كاغذ يادداشت كنند. از من مي‌پرسيد، درستش هم مي‌تواند همين باشد؛ به شرطي كه با سوءاستفاده از امكانات اين ابزار، جو اتاق را كثيف، سنگين و ماترياليستي نكنيد.

    خوابگاه‌تان را در اسرع وقت كشف كنيد. خيلي ضايع است كه بعد از 3 سال پول اصلاح بيرون دادن، بفهميد توي 3‌تا اتاق آن‌طرف‌تر، همين كار را با يك‌سوم قيمت انجام مي‌دهند.

    جاهاي رسمي‌اي مثل سايت، زمين ورزشي، كتابخانه، بوفه، اتاق تلويزيون و شايد خشكشويي و آرايشگاه، اصولا مشخصند و فقط بايد زحمت استفاده از آنها را به خودتان‌ بدهيد. اما خوابگاه‌ها معمولا كلي جاذبه غير‌رسمي هم دارند كه بايــد خــودتان كـشف و كاربردهاي مناسب‌شان را پيدا كنيد.

    پاگردها، پشت‌بام (اگر درش باز باشد) و فضاي سبز جزو همين جاذبه‌ها هستند كه اگر دلتان از فضاي بسته و شايد كمي شلوغ خوابگاه گرفت و حوصله يا وقت بيرون رفتن هم نداشتيد، اكيدا توصيه مي‌شوند.

    تلاش براي درس خواندن توي يك اتاق 4×3، 5‌نفره مجالي است براي تجربه مديريت زمان و وفاق ملي و عزم عمومي و چيزهايي از اين قبيل. معمولا اگر درس خواندن، لااقل اولويت سوم آدم‌هاي حاضر در يك اتاق باشد، به توافق رسيدن سر جزئيات‌اش امكان‌پذير است. مي‌توانيد زماني خاص در شب را به ساعت مطالعه اختصاص بدهيد و بعضي قوانين منع عبور و مرور و نطق‌كشيدن سبك برايش وضع كنيد.

    اگر شرايط خيلي به حكومت نظامي نزديك نباشد، امكان عملي‌شدن‌اش واقعا هست و براي اينكه فضا خيلي هم آكادميك و انستيتويي نشود مي‌توان آنتراكت‌هايي با موضوع‌ چاي يا ميوه هم در ميان‌برنامه گنجاند. اما اگر به هر دليل به توافق نرسيديد، اتاق مطالعه يك گزينه خوب و در واقع تنها چاره ممكن است. به نمازخانه هم مي‌‌توانيد فكر كنيد كه براي درس خواندن، جايي است بين اتاق و اتاق مطالعه.

    دانشجو بيكار بماند؟

    دارد بدجوري خوش مي‌گذرد. آمده‌ايد دانشگاه و 2 روز هفته كه رسما تعطيل است و بقيه روزها هم كلي وقت خالي داريد. اين وقت‌هاي خالي براي علافي‌كردن نيست‌ها، گفته باشم! دانشگاه كه همه چيز را ياد آدم نمي‌دهد، كلي چيز ديگر هم هست كه بايد خودتان ياد بگيريد. معمولا به اين جور كارها مي‌گويند فوق برنامه.

    گروه‌هاي فوق برنامه دانشجويي هميشه انتخاب‌هاي به درد بخوري نيستند. بايد قبل از اينكه بخواهيد در اين گروه‌ها عضو شويد، خوب بشناسيد‌شان؛ چون در بسياري از موارد، گروه‌هاي فوق برنامه دانشگاه چيزي در حد انجمن درس نخوان‌هاي نا اميد هستند.

    خوبي اين كار اين است كه مي‌توانيد كلاس‌هايتان را در اوقات فراغت تنظيم كنيد. بنابراين خيلي لطمه‌اي به درستان نخواهد زد. در تدريس، كار خوب حرف اول را مي‌زند. ا گر خوب كار كنيد، براي خودتان تبليغ كرده‌ايد.

    اگر نمي‌دانيد سراغ چه مقطعي برويد، حواستان باشد كه هنوز درس‌هاي دبيرستاني و كنكور در بورس هستند. در اين كار به‌طور معمول از هر جلسه 5/1 ساعته، 10 تا 30‌هزار تومان گيرتان مي‌آيد. اگر هم اين‌كاره بشويد كه ديگر نورعلي‌نور است.

    براي تازه‌كارها هرصفحه يك روز وقت مي‌برد اما خوبي‌اش اين است كه مي‌توانيد در منزل هم انجامش بدهيد. ياد گرفتن اين‌جور كارها به اين درد مي‌خورد كه بعد از دوران دانشجويي هم مي‌تواند برايتان منبع درآمد خوبي باشد. دست‌تان در كار شبكه حسابي راه مي‌افتد، چند نرم‌افزار هم ياد مي‌گيريد. براي ســايــت‌هاي كـوچـــك، كارمزد صــفحه‌اي پرداخت مي‌شود ولي براي كارهاي بزرگ با شما قرارداد مي‌بندند.

     يك صفحه html حدود صفحه‌اي 10‌هزار تومان و طراحي با Flash و ASP حتي ممكن است بيش از صفحه‌اي 50 هزار تومان پول نصيبتان كند. اما يادتان باشد 90 درصـــد سفارش‌دهندگان چيزي از اينترنت و سايت نمي‌دانند؛ فقط برايشان مهم است كه وقتي اسم شركت را مي‌زني، سايت بيايد. بنابراين اين كار، تجربه، اعتماد به نفس و رابطه خوب با مشتري لازم دارد.

    چون مجبوريد جاهاي زيادي سرك بكشيد، احتمالا وقت زيادي ازتان خواهد گرفت اما حسن بزرگ اين كار اين است كه با آدم‌ها و شركت‌هاي زيادي آشنا مي‌شويد. شايد بعدا يكي از همين‌ها به دردتان بخورد. حدود 80 تا 100هزار تومان روال عادي كار است. البته بعضي شركت‌ها قرارداد مي‌بندند و حقوق ثابت هم مي‌دهند.

    اين كار مخصوص آدم‌هاي سر و زبان‌دار است. زبان چرب و نرم ابزار كار شماست. اگر خجالتي هستيد دورش را خط بكشيد. براي پيدا‌كردن اين كار فقط كافي است صفحه آگهي‌هاي روزنامه‌ها را ورق بزنيد اما حواستان باشد در اين كار كلاه‌برداري خيلي زياد است؛ پس حسابي احتياط كنيد.

    قابليت خوبش اين است كه ساعات كاري شما كاملا توافقي است. البته احتمالا مجبوريد چند روزي را تمام‌وقت برويد ولي در عوض وسط كارها مي‌توانيد كمي هم به درس‌هايتان برسيد. اگر نخواهيد در آينده منشي شويد خيلي به دردتان نمي‌خورد. البته روابط عمومي خوبي پيدا خواهيد كرد. پايه حقوق اين كار حدود 100هزار تومان است. در شركت‌هاي كوچك، منشي نقش آبدارچي را هم بازي مي‌كند، پس ترجيحا سراغ شركت‌هاي شناخته شده و بزرگ برويد.

    قســمت عمده كار را مي‌شود توي منزل يا خوابگاه انجام داد. امـا ممــكن اسـت گاهي مجبور بشويد اين‌ور و آن‌ور برويد. دست به قلمتان خوب مي‌شود. ديگر براي نوشتن مشكل پيدا نخواهيد كرد. مشغول شدن در جاهاي اين‌چنيني يك كم مشكل است اما اگر كمي صبر و پشتكار داشته باشيد مي‌بينيد كه زياد هم سخت نيست. بهتر است اول دنبال جاهاي خيلي معروف نرويد.  هميشه يادتان باشد هر مطلبي مي‌تواند آخرين مطلبتان باشد!

    اگر دست‌تان تند باشد، كار خيلي وقت‌گيري نيست. اما اين اوايل ممكن است كمي اذيت‌تان كند. چند وقت كه اين‌كار را بكنيد، دست‌تان حسابي راه مي‌افتد. حداقل مي‌توانيد كارهاي خودتان را خودتان راه بيندازيد. دستمزد تايپ و ويراستاري يك طرح، براي هر صفحه حدود 120‌تومان است اما ممكن است اگر متن علاوه بر فارسي، انگليسي هم داشته باشد، تا 180 تومان هم برسد. اگر مي‌خواهيد به اين كار به‌طور جدي فكر كنيد، بدانيد كه بعد از چند وقت مچ درد و ضعف بينايي به سراغتان مي‌آيد.

    اگر تازه‌كار باشيــد، كار وقــت‌گيــري است و شايد هم خسته‌كننده. اما باز هم مي‌توانيد در منزل يا خوابگاه انجامش بدهيد. بعد از مــدتي كه ايــن كـار را كرديد متوجه مي‌شويد در مــورد همه چيز اطلاعات داريد. خوب است ديگر! با اين حال كمي اعصاب خردكن است و حوصله زيادي هم مي‌خواهد. اين كارها معمولا در خوابگاه رواج دارد. شايد هم‌اتاقي‌تان اولين مشتري شما باشد.

    دانشجو بايد لااقل 4سال زنده بماند

    بشريت چشم به دستان شما دوخته تا نجاتش بدهيد و تاريخ سركوچه منتظر مانده كه برويد و عوضش كنيد. اما  انجام همه اين مسئوليت‌هاي خطير، يك چيز مي خواهد‌ ؛ بدن سالم.
     مغز براي اينكه باد كولر مستقيما به نورون‌ها نخورد، يك جمجمه مي‌خواهد .  دلتان مي‌خواهد با دست‌هاي خودتان جايزه نوبل را تحويل بگيريد ؟ شرط اين مسئله، در انجام دادن و انجام ندادن بعضي كارهاست.

     صبحانه

    خوابگاه و خانه پدري فرق‌هاي زيادي با هم دارند اما شايد سمبل همه اين تفاوت‌ها يك كلمه باشد؛ صبحانه. صبحانه غير از قند و پنيري كه دانشگاه، هرازگاهي مي‌دهد، بيدار شدن مي‌خواهد و چاي‌گذاشتن و بين نعش‌هاي مورب وسط اتاق، جايي براي سفره پيداكردن و ... همه اينها يعني زندگي.

     سيگار

    ممكن است با الهام از بعضي سال‌بالايي‌ها، به سرتان بزند چيزهايي را كه يك عمر ظالمانه(!) از شما دريغ شده، تجربه كنيد و به همه و از جمله خودتان بفهمانيد كه چقدر آدم خفني هستيد. سيگار يكي از همين چيزهاست. كسي از شما انتظار ندارد كه ذاتا از آن متنفر باشيد اما خداوكيلي اگر با اصرار بعضي رفيقان نارفيق 4 نخ كشيديد و خوشتان نيامد، توي رو در بايستي گير نكنيد. يادتان باشد كه سيگار فكر را باز نمي‌كند و حتي هيچ كمكي به بيدار ماندن (شب‌هاي امتحان) هم نمي‌كند.

     افسردگي

    افسردگي معمولا با چيزهاي ديگري همراه مي‌شود؛ مثل كاهش اشتها، كاهش وزن، اختلال خواب و ... از اين نترسيد كه با مراجعه به پزشك و در ميان گذاشتن مشكلات‌تان شما به عنوان يك بيمار رواني شناخته مي‌شويد؛ با افتادن در يك يا چند واحد درسي و مشروط شدن در يك ترم تحصيلي دنيا به آخر نمي‌رسد. خيلي از موفق‌ترين‌ها هم بالاخره يكي دو واحد را يك‌ جايي سوتي داده‌اند، حتي اگر الان انكار كنند!

    خواب

    يك ذهن و تن خسته با يك وجود آماده براي فعاليت، به اندازه يك خواب خوب يا برعكس يك خواب بد فاصله دارد. هر چقدر هم كه بار هستي روي دوشتان سنگيني كند، 6 تا 8 ساعت خواب منظم را از خودتان دريغ نكنيد. استاندارد خاصي براي زمان خواب وجود ندارد ولي اگر با بدنتان روي ساعت شروع و پايان خواب به توافق رسيده‌ايد، لااقل از شنبه تا چهارشنبه به آن وفادار بمانيد.

    دانشگاه پر از چاله است؛ بچه ها، مواظب باشيد!

    گاهي دوست خطرناك نه بدبخت است، نه بدذات؛ فقط با تو فرق دارد. او دارد زندگي خودش را مي‌كند، تو هم زندگي خودت را مي‌كني اما تو از زندگي او خوشت مي‌آيد؛ لابد چون خيلي با تو فرق دارد.

    يك دره‌ بزرگ ميانتان است. از دره مي‌گذري، آن طرف دره كه مي‌رسي، مي‌بيني گذشته‌ات پشت سرت مانده، تمام گذشته‌ات و تمام پيوندهايت جا مانده‌اند، بي‌كس شده‌اي. گاهي فضايي هم كه درش نشسته‌اي، ايستاده‌اي يا قدم مي‌زني خطرناك است. فضاها هم احوال خودشان را دارند، امكان‌هاي خودشان را دارند، آدم‌هاي خودشان را دارند و در نهايت خطرهاي خودشان را دارند.

    پارك فقط جاي گل و بچه‌هاي نازنين و ورزشكارها و پيرمردها نيست؛ پارك‌ها شخصيت دارند، جغرافيا دارند. جغرافياي پارك را بشناس اما نه تا ته ته‌اش. در پارك هر چه بكارند راحت رشد مي‌كند؛ مخصوصا كنار دستشويي‌هاي عمومي. آنجا خاك كثيفي دارد كه انگار تويش فقط گودزيلا عمل مي‌آيد. تنگي بي‌صبري مي‌آورد.

    كوچه‌هاي تنگ پر است از آدم‌هاي بي‌صبر و درنگ. نمي‌شود باهاشان دوست شد. اصلا دوستي را نمي‌شناسند، فقط دريدن و بريدن را مي‌شناسند. اين عيب آنهاست. تو هم دويدن و فرار‌كردن را نمي‌شناسي.

    اين هم عيب تو است. اين عيب‌ها كنار هم خيلي بد مي‌شوند. 30 متر آن‌طرف‌تر از يكي از معروف‌ترين دانشگاه‌ها، يكي از اين كوچه‌هاي تنگ را مي‌تواني پيدا كني. آقاي مهندس 22ساله است. 2 شريك دارد جوان‌تر از خودش. شركت زده‌اند؛ طبقه‌ ششم يك آپارتمان پرت. بيرون ساختمان تابلو ندارد، آبدارچي ندارد و كارمند ندارد. يك منشي مي‌خواهند، حقوقش هم بد نيست، مي‌روي؟ امشب همه دعوت‌ايم. يك مهماني جمع و جور. 45-40 نفري هستيم. همه خودماني‌اند. بد نمي‌گذرد.

    كمي خوش مي‌گذرانيم. كمي خستگي در مي‌كنيم. كمي شادي لازم داريم، مي‌آيي؟ اين تصوير تلخي است اما واقعي است. يك نفر پول جمع مي‌كرد. مي‌گفت شايد كشتن بچه‌ ناخواسته تنها راه نجات جان مادر مجردش باشد. همه گريه كردند. گاهي رفتارت خودش خطر درست مي‌كند. صحبت از درست و غلط نيست، صحبت از خطر و بي‌خطر است.

    متوجهي كه؟ گاهي بازي مي‌كني؛ در نقش لات بازي‌ مي‌كني، در نقش بدبخت، در نقش پروفسور، در نقش مرشد، در نقش مريد، در نقش آدمخوار، در نقش آدم خوراكي. فرقي نمي‌كند در چه نقشي باشي، در هر نقشي وانمود مي‌كني چيزي هستي كه نيستي. اين خطرناك است. آدم‌هاي تيزبين اين را مي‌بينند.

    سوراخ‌هاي پوست شير را مي‌بينند و از اين سوراخ‌ها، زنبور به جان خري كه تويش نشسته مي‌اندازند. عده‌اي هم هستند كه نمي‌بينند. فكر مي‌كنند واقعا شير هستي. با تو مثل شيرها كشتي مي‌گيرند. خر توي پوست شير له مي‌شود. بازي نكن، خودت باش.

    گاهي بازي نمي‌كني. فقط زمين بازي يكي ديگر مي‌شوي. براي آنكه نقش دكتر را بازي مي‌كند، مريض مي‌شوي، براي بازيگر نقش روان‌شناس مي‌شوي و براي بازيگر نقش جراح، تن زير تيغ. عاقبت هم مي‌درندت، مراقب باش. اصلا از همه‌ اين حرف‌ها بگذر. مهم اين است كه خطر را بشناسي، ببيني، دست كم نگيري، بيش از حد هم بزرگش نكني.

     

    منبع: همشهري آنلاين

     

    موضوع: مشكلان ناشي از كنكور

    مطالب مرتبط
    بخش نظرات این مطلب

    کد امنیتی رفرش